می گفت وقت رفتن نگو “خداحافظ” بگو “یاعلی”، خداحافظی تلخه.
هیچ وقت درک نکردم این حرفش را، خب جدایی جدایی است دیگر، رفتن رفتن است دیگر، وقتی از جای خالی ات بغض کنم، وقتی سکوتِ خانه، نبودنت را فریاد بزند، وقتی عطر خوش عاشقانه هایمان، هرجا که می روم رفتنت را به رخم بکشد، وقتی دلتنگی، بشود سرطان لاعلاج دلم و دستم به تو نرسد، وقتی خاطراتت، مثل سربازهای پیاده نظام مرتب جلوی چشمم رژه بروند… دیگر چه فرقی می کند خداحافظ و خداسعدی و یاعلی و مراقب خودت باش؟ تو ساز رفتن که کوک می کنی زندگی ام مثل ساعت خانه خانم هاویشام می شود. لعنتی بفهم! تلخی از واژه ها نیست، هوای رفتن که می کنی قار قار هم اشکم را در می آورد.