یه اتاق بهم ریخته
با یه ساعت که خوابیده
داره تصویر یک مُرده
که زندست رو نشون میده
یه آهنگ که رو تکراره
ولی یادم نمی مونه
یه وقتایی می ترسم از
حتی سایه م تو این خونه
دل مردگی مسری شده
گلای باغچه خوابیدن
انگار تموم خونه رو
روش خاک مرده پاشیدن
وقتی که بیداری واسم
چیزی نداره جز عذاب
تنها راه آرامشم
میشه پناه به تخت خواب
درد یعنی دلت نخواد
هیچکسی یادت بکنه
سخته به جایی برسی
که هیچی شادت نکنه
با آدم تو آینه
چقد غریبی می کنم
چند ساله که مُردم ولی
خوب خودفریبی می کنم