بزرگترین مبارز
بزرگترین مبارز نه آریوبرزن است نه ژولیوس سزار و اسپارتاکوس و نه ناپلئون بناپارت… بزرگترین و سر سخت ترین مبارز منم که سالهاست با هزاران نفر که در منعم از دوست داشتنت متحدند، عاشقانه مبارزه می کنم.
بزرگترین مبارز نه آریوبرزن است نه ژولیوس سزار و اسپارتاکوس و نه ناپلئون بناپارت… بزرگترین و سر سخت ترین مبارز منم که سالهاست با هزاران نفر که در منعم از دوست داشتنت متحدند، عاشقانه مبارزه می کنم.
اگر روزی یک نفر بی هوا یقه ات را در خیابان گرفت و مشتی حواله چانه ات کرد، جا نخور، بدان جمعه مظلوم و بدبختی است که دلتنگی و بی حوصلگی نبودنت را سالهاست گردن غروبش می اندازم دلبرجان…
گاهی پس تمام داد و دعواها، بهانه گیری ها و غر زدن ها، گریه های وقت و بی وقت فقط دلتنگی است و بس… غم و نگرانی نبودن و از دست دادنت است که حتی به دکمه پیراهنت هم حسادت…
می گفت: “شبا دیر نخواب، مریض میشی، شب بیداری روی بدن تاثیرات بدی میذاره” ولی حواسم نبود بهش بگم در طول روز به هر ضرب و زوری که هست سرمو گرم می کنم تا بهش فکر نکنم ولی شب… امان…
می گفت وقت رفتن نگو “خداحافظ” بگو “یاعلی”، خداحافظی تلخه. هیچ وقت درک نکردم این حرفش را، خب جدایی جدایی است دیگر، رفتن رفتن است دیگر، وقتی از جای خالی ات بغض کنم، وقتی سکوتِ خانه، نبودنت را فریاد بزند،…
یادمه بخاطر علاقه به ساعت مچی خیلی زودتر از بقیه همسن و سالام ساعت خوندن رو یاد گرفتم و مامان خیلی زود واسم یه ساعت مچی صفحه سفید با بند مشکی خرید، ساعت مچی ای که قد جونم دوسش داشتم،…